bg
«پرنده در قفس آینه»
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/08/01
تعداد نمایش :‌ 9


این شعر سپید درباره «میل دیگری»، مفاهیمی چون غیاب، هویت، و جست‌وجوی بی‌پایان انسان را در زبانی نو و تصویری رادیکال بازآفرینی می‌کند. ترکیب زبان کهن و نگاه مدرن در این شعر مشهود است

«پرنده در قفس آینه»

من
در دهان دیگری
آغاز می‌شوم
نه در تن خویش.

واژه‌ها،
نه از من،
که از خاکستر تو
برمی‌خیزند؛
بوی دودشان
در ریه‌هایم
می‌ماند،
مثل زمستانی
که از گلو
پایین
می‌ریزد.

صدایم
لیوانی‌ست
ترک‌خورده
نه آب را
نگه می‌دارد،
نه سکوت را.

میل من،
نه به داشتن،
که به ردّی‌ست
بر بخار آینه؛
پیش از لمس،
ناپدید
می‌شود.

من،
پرنده‌ای‌هستم
در قفس آینه
با بال‌هایی
از نور شکسته؛
هر ضربه،
زمان را
خرد می‌کند
و بر کف
شیشه‌ایِ جهان
می‌ریزد.

از کوچه،
بوی نان تازه
می‌آید؛
و ناگهان
تمام فلسفه
در گرسنگی
ساده‌ی تن
فرو
می‌ریزد.

شعر،
نه پاسخ،
که زخم پرسش است؛
حفره‌ای
میان من و تو
که در آن
معنا
می‌میرد
و از استخوان سکوت
باز
زاده
می‌شود.

نامم را
می‌گویم
نام،
چون پرنده‌ای
زخمی
از دهانم
می‌افتد
و بر کف آینه
جا
می‌ماند.

و در پایان،
تنها
تصویری
می‌ماند:

پرنده‌ای
که در قفس آینه
پرواز می‌کند،
در حالی‌که
بیرون،
باران
بر شیشه
می‌کوبد؛
و هیچ‌کس
نمی‌داند
این صدا
از سقف است
یا
از آسمان.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران