نوآوری در شعر فارسی به معنای گسست از سنت نیست، بلکه بازآفرینی خلاقانهی زبان کهن با نگاهی نو است. این یادداشت علمی نشان میدهد چگونه شاعر معاصر میتواند با واژگان سنتی، شعری مدرن و چندلایه خلق کند.
در حوزهی شعر فارسی، نوآوری اغلب بهاشتباه معادل گسست از سنت و زبان کهن تلقی میشود؛ حال آنکه نوآوری اصیل، بیش از آنکه وابسته به واژگان تازه باشد، در گرو زاویهی نگاه تازه و شیوهی ترکیب و تصویرسازی نوین است. تجربهی تاریخی شعر فارسی نشان میدهد که بزرگترین نوآوران، از جمله حافظ، مولوی و خیام، نه با طرد زبان زمانه، بلکه با بازآفرینی آن، به خلق معناهای تازه دست یافتهاند.
زبان کهن فارسی، با تمام بار معنایی، موسیقایی و فرهنگیاش، بستری غنی برای نوآوری است. واژگانی چون «زلف»، «پروانه»، «ویرانه» یا «ساغر» نهتنها در گذشته کاربرد داشتهاند، بلکه در حافظهی جمعی مخاطب فارسیزبان نیز جایگاهی تثبیتشده دارند. این واژگان، اگر با نگاهی نو و در ترکیبهایی بدیع بهکار روند، میتوانند حامل معناهایی تازه و چندلایه باشند؛ معناهایی که هم به سنت ارجاع میدهند و هم افقهای جدیدی را میگشایند.
از منظر زبانشناسی و زیباییشناسی، نوآوری در شعر را میتوان نوعی «بازخوانی خلاقانه» دانست؛ بازخوانیای که با حفظ عناصر بنیادین زبان، به بازتعریف روابط معنایی و تصویری میپردازد. شاعر نوگرا، بهجای گسستن از گذشته، با آن وارد دیالوگ میشود؛ دیالوگی که در آن، سنت بهمثابه منبع الهام و نه مانع خلاقیت عمل میکند.
این رویکرد، نهتنها به حفظ پیوستگی فرهنگی کمک میکند، بلکه امکان خلق آثاری را فراهم میسازد که همزمان ریشهدار و نوآور باشند. در چنین آثاری، زبان کهن بهمثابه مادهی خامی عمل میکند که با ذهنیت مدرن شاعر، شکل و معنایی تازه مییابد. این همان چیزی است که شعر را از تقلید صرف یا تجربهگرایی سطحی متمایز میسازد.
بنابراین، نوآوری در شعر فارسی، نه در طرد سنت، بلکه در بازآفرینی آن معنا مییابد. شاعر امروز، اگر به عمق زبان کهن و ظرفیتهای تصویری و موسیقایی آن آگاه باشد، میتواند با بهرهگیری از همان واژگان، شعری بیافریند که همزمان مدرن، تأثیرگذار و ریشهدار باشد. این نوع نوآوری، نه گسست، بلکه امتداد خلاق سنت است.
محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی فر