زبان کهن فارسی با ظرفیت موسیقایی و ایهامیاش، بستری زنده برای خلق شعرهای مدرن و چندلایه است. این یادداشت علمی نشان میدهد چگونه واژگان کلاسیک میتوانند در شعر امروز معنا و موسیقی بیافرینند.
موسیقی درونی شعر فارسی، حاصل همنشینی دقیق واژگان، رعایت وزن عروضی و بهرهگیری از قافیه و ردیف است. این موسیقی، نهتنها به گوش خوشایند است، بلکه به انتقال احساس، معنا و ریتم ذهنی کمک میکند. زبان کهن، با واژگانی چون «ساغر»، «زلف»، «شیدا» یا «خرابات»، واجد طنینهایی است که در حافظهی شنیداری مخاطب فارسیزبان تثبیت شدهاند. این طنینها، در کنار وزن و قافیه، نوعی موسیقی درونی میسازند که زبان روزمره، بهدلیل ساختار پراکنده و بیوزن خود، کمتر قادر به بازآفرینی آن است.
از سوی دیگر، ایهام بهعنوان یکی از پیچیدهترین و زیباترین صنایع ادبی، در زبان کهن جایگاه ویژهای دارد. بسیاری از واژگان کلاسیک، بهدلیل چندمعنایی بودن، قابلیت خلق لایههای معنایی متعدد را دارند. واژهای چون «جام» میتواند هم به ظرف شراب اشاره داشته باشد، هم به پیروزی، هم به آینهی حقیقت. این چندلایگی، امکان بازیهای معنایی، تأویلهای گوناگون و عمقبخشی به شعر را فراهم میسازد. در مقابل، زبان امروزی، با گرایش به شفافیت و تکمعنایی، کمتر چنین ظرفیتی را داراست.
نکتهی مهم آن است که زبان کهن، اگر با ذهنیت نو و تصویرسازی مدرن همراه شود، میتواند بستری بسیار مؤثر برای خلق شعرهای نوگرا باشد. شاعر امروز، با شناخت دقیق از ظرفیتهای موسیقایی و ایهامی زبان کلاسیک، میتواند آثاری بیافریند که همزمان ریشهدار و نوآور باشند. این نوع استفاده، نه تقلید از گذشته، بلکه بازآفرینی خلاقانهی آن است.
در نتیجه، نسبت زبان نو به زبان کهن، نه نسبت طرد و گسست، بلکه نسبت امتداد و بهرهبرداری است. زبان کهن، با ظرفیتهای موسیقایی و ایهامیاش، همچنان یکی از مؤثرترین ابزارهای شاعرانه برای خلق معنا، احساس و زیبایی است؛ ابزاری که در دست شاعر آگاه، میتواند به شعرهایی منتهی شود که همزمان سنتمند و مدرناند.
محمدرضاگلی احمد گورابی ،دکترزهرا روحی فر