«آیا شاعر امروز باید زبان کهن را کنار بگذارد؟ در این یادداشت کوتاه نشان میدهیم که زبان کلاسیک فارسی همچنان ظرفیت نوآوری، موسیقی و هویت فرهنگی دارد و حذف آن به فقر زبانی و گسست ادبی منجر میشود.
«زبان تازه، تازیانهای بر زبان کهن یا پلی برای تداوم آن؟»محمدرضا گلی احمدگورابی ،زهرا روحی فر
یکی از بحثهای همیشگی در نقد ادبی معاصر، نسبت میان «زبان کهن» و «زبان تازه» در شعر است. برخی بر این باورند که شاعر امروز باید به کلی از زبان کهن فاصله بگیرد و تنها با زبانی نو و متفاوت سخن بگوید. اما این دیدگاه، اگرچه در ظاهر دعوتی به نوآوری است، در عمق خود نوعی تقلیلگرایی و بیاعتنایی به میراث عظیم ادبیات فارسی است.اصرار برخی مدافعان افراطی این رویکرد، بیش از آنکه نشانی از آزادی و خلاقیت داشته باشد، به نوعی جزماندیشی میماند که یادآور تفتیش عقاید در قرون وسطی است؛ حال آنکه شعر، عرصهی گفتوگوی آزاد میان سنت و نوآوری است، نه میدان حذف یکی به سود دیگری.
۱. زبان کهن، گنجینهای زنده نه مرده
زبان کهن فارسی، صرفاً مجموعهای از واژگان و ترکیبات قدیمی نیست، بلکه حامل تجربههای زیستهی نسلهای پیشین، بار معنایی تاریخی و لایههای عاطفی و فرهنگی است. وقتی شاعری امروز از واژهای چون «پروانه»، «ویرانه» یا «زلف» استفاده میکند، تنها به یک تصویر ساده ارجاع نمیدهد، بلکه به شبکهای از تداعیها و خاطرههای جمعی وصل میشود. این پیوند میان گذشته و حال، شعر را چندلایه و پرمعنا میسازد.
۲. نوآوری الزاماً به معنای گسست نیست
نوآوری در شعر، بیش از آنکه به «واژگان تازه» وابسته باشد، به «زاویهی نگاه تازه» مربوط است. حافظ و مولوی نیز از همان واژگان رایج زمان خود بهره میبردند، اما با نگاهی متفاوت و ترکیبهایی بدیع، زبان را دگرگون کردند. بنابراین شاعر امروز نیز میتواند با همان زبان کهن، اما با اندیشه و تصویرسازی نو، شعری مدرن و تأثیرگذار بیافریند.
۳. زبان کهن، امکان موسیقی و ایهام
یکی از ویژگیهای برجستهی زبان کلاسیک فارسی، ظرفیت موسیقایی و ایهامآفرینی آن است. وزن و قافیه در کنار واژگان کهن، نوعی موسیقی درونی میسازند که زبان روزمره بهسختی قادر به بازآفرینی آن است. همچنین بسیاری از واژگان کهن چندلایهاند و امکان بازیهای معنایی و ایهام را فراهم میکنند؛ چیزی که در زبان ساده و صرفاً امروزی کمتر یافت میشود.
۴. پیوستگی فرهنگی و هویت جمعی
شعر فارسی نه فقط هنر فردی، بلکه بخشی از هویت فرهنگی ماست. بریدن از زبان کهن، به معنای بریدن از حافظهی جمعی و میراثی است که قرنها ما را شکل داده است. همانگونه که یک معمار معاصر میتواند با الهام از معماری سنتی بنایی مدرن بسازد، شاعر نیز میتواند با تکیه بر زبان کهن، افقهای تازهای بگشاید.
۵. زبان تازه نیز بدون ریشه نمیبالد
هیچ زبان تازهای در خلأ پدید نمیآید. زبان نو، همواره بر شانههای زبان کهن میایستد. حتی نیما یوشیج، که بنیانگذار شعر نو فارسی است، بارها تأکید کرده بود که نوآوری او ادامهی طبیعی سنت است، نه انکار آن. بنابراین، کنار گذاشتن کامل زبان کهن نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه به فقر زبانی و گسست فرهنگی میانجامد.
در خاتمه
شعر، میدان تضاد میان «کهن» و «نو» نیست، بلکه عرصهی همنشینی و گفتوگوی این دو است. شاعر میتواند با زبان کهن، اندیشهای نو بیان کند و یا با زبان نو، مفاهیمی کهن را بازآفرینی نماید. ارزش شعر نه در تازگی ظاهری واژگان، بلکه در عمق معنا، قدرت تصویرسازی و توانایی برانگیختن احساس و اندیشه است. از این رو، نظریهی «کنار گذاشتن زبان کهن» بیش از آنکه راهی به سوی نوآوری باشد، محدودکننده،تقلیل گرایانه و یکسویه است.شاید درک موضوع آشنایی زدایی کمک شایانی در این عرصه به دوست داران علوم ادب پارسی نماید
محمدرضا گلی احمدگورابی ،زهرا روحی فر