گشوده شد در شادی، به کوی یار رسیدم
به هر طلوع دلانگیز، به روزگار رسیدم
شکست مرز تباهی، گذشت فصل غم و درد
به بزم خنده و شادی، به لالهزار رسیدم
تو ماه روشن شبها، من آسمان تو هستم
به هر مدار که چرخید، به اعتبار رسیدم
به رودخانهی لبخند، روانه شد دل خسته
که در ترانهی وصلت، به جویبار رسیدم
تو آن بهار دل انگیز، من آن درخت شکوفا
که با حضور تو یکسر، به برگ و بار رسیدم
به لوح ساده ی عمرم بنه تو خامه ی مهرت
که عمری شد و آخر به افتخار رسیدم