bg
«از خاکستر تا بهار: غزلی در ستایش امید حزین لاهیجی
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/23
تعداد نمایش :‌ 4

«پس از ما تیره‌روزان روزگاری می‌شود پیدا

قفای هر خزان آخر بهاری می‌شود پیدا »

به دشت خسته‌ی دل، عاقبت باران فرو ریزد

ز ابر تیره‌ی اندُه، خزانی می‌شود پیدا

ز خاکسترنشینان، شعله‌ای برمی‌جهد ناگه

که در ظلمت‌سرای شب، شراری می‌شود پیدا

ز خون دل اگر صد داغ بر جان‌ می نشیند باز

برای زخم‌ها روزی دوایی می‌شود پیدا

به هر ویرانه گر امید را فانوس بفروزیم

میان تیرگی‌ها هم، سواری می‌شود پیدا

ز کار عاشقان، گر بگذرد طوفان بی‌رحمی

به هر سو از غبار عشق، یاری می‌شود پیدا

ز دل چون بگذرد اندوه، نوری می‌دمد آرام

میان پرده‌ی شب‌ها، نهاری می‌شود پیدا

نسیم از دوستداران می‌برد پیغام مشتاقان

که در ویرانه‌ی دل‌ها، هَزاری می‌شود پیدا

به هر اشکش فروغی هست، گرچه تلخ و بس خاموش

ز ژرفای همین دریا، نگاری می‌شود پیدا

اگرچه خاک ما خاموش و بی‌فریاد می‌ماند

ز خاکستر، چراغی، یادگاری می‌شود پیدا

جهان گر در سکوت خویش ما را بی‌صدا دارد

ز آوای دل انسان، نوایی می‌شود پیدا

درون هر غروب تیره، رازی مانده پنهانی

که با صبر سحرگاهی، قراری می‌شود پیدا

تک همسرا

دل عاشق همیشه سوی معشوقی گریزان است

زخاک پاکبازان هر دم آوازی شود پیدا

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران