bg
«سایه‌ای از سنگ، آینه‌ای بی‌رنگ»
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/23
تعداد نمایش :‌ 4

در دل من آینه، با چهره‌ای بی‌رنگ بود

چشم حاسد در نگاهم، مثل زخمی تنگ بود

با دروغی نرم و شیرین، درد را پنهان کنم،

تا ندانم رنج خود را، خواب من ارژنگ بود

خنده‌هایم لحظه ای در گریه ای پنهان شدند

رنگ شادی در دلم، چون سایه‌ای بی‌رنگ بود

هرچه گفتم صبر دارم، شعله در جانم نشست

آتش حسرت همیشه در دلم آهنگ بود

عاقبت فهمیدم ای دل، این فریب و خودفریـب

چون غباری بر حقیقت، لحظه‌ هایی ننگ بود

خویش را با حال شیرین، باز پیدا کرده ام

هرچه دیدم در گذشته سایه ای از سنگ بود

تک همسرا

با صبوری عشق می ورزم به دل مهرافکنم

تا ببینم یار را آتش به جان می افکنم

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران