bg
غزل«من آنم»؛ پژواکی از عشق و عصیان در آینه‌ی جان
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/23
تعداد نمایش :‌ 3

من آنم تا ز دل گویم، من آن دل مانده در جانم

من آنم مانده در طوفان من آن صبحی که می‌دانم

من آن شوقی که می‌رقصد درآن آیینه‌ی خاموش

من آن تصویر روشن‌تر ز رؤیای پریشانم

من آن لبخند پنهانم میان غصه ی باران

من آن آواز بی‌پروا که می‌خواند ز ویرانم

من آن شمعم، من آن مجلس، من آن اشکی که می‌بارد

نه آن خاکستری سردم، درون شعله‌ی جانم

من آن امید و آن باور، من آن پرواز در عصیان

فقط یک لحظه می‌سوزم، فقط یک لحظه می‌مانم

من آن آیینه‌ی روشن، من آن تصویر بی‌تکرار

فقط پژواک یک حس‌ام، درون شعله ی کامم

من آنم تا بگویم عشق، نه آنم تا کنم انکار

من آنم یوسف مصری نه آن یوسف به زندانم

تک همسرا:

من آنم تا تو را بویم نه آن کو از تو بگریزد

تو آن افسانه در گوشم تو هستی باده ی جانم

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران