شعر سپید «کوچهای که از نامم عبور نمیکند» شعری مدرن با محوریت کوچه و خاطره، اثری فلسفی و نوستالژیک که با تحلیل فراپدیدارگرایی بیکران، رابطهی انسان، مکان و حافظه را بازآفرینی میکند.
در گذر بارانی شهر،
کوچهای هست
که نامم را زمزمه میکند
بیآنکه کسی شنیده باشد.
ایستگاهی خاموش،
با بویی از روزهای آغاز،
و پنجرههایی
که هنوز رد اولین نگاه را
مثل زخمی تازه نگه داشتهاند.
زمستان،
با هوای دیماهیاش،
باران را در آغوش گرفت
و دنیا،
با نخستین سوز سردش،
سلامی بیصدا گفت.
مادرم،
در آغوشش،
آفتاب را نشانم داد
میان ابری که راهش را
از خیابانهای بیخواب رشت
پیدا میکرد.
سالها گذشته است،
کوچهها عوض شدهاند،
اما این گوشهی شهر
هنوز راهش را
از خاطراتم پیدا میکند.
هر بار که از اینجا عبور میکنم،
نامم از میان باد میگذرد،
و دیماه،
با همان سردی آشنا،
میداند که هیچکس
برای همیشه
از آغازش عبور نمیکند.
و من،
هر وقت که دلم میگیرد،
از زیر همین کوچه میگذرم،
تا مطمئن
شوم
که هنوز،
نامم در دهان باد
زنده است.
شعر مینیمال:
«هر کوچهای که نامم را میخواند،
نه از من،
که از حافظهی جهان سخن میگوید؛
و من،
هر بار که عبور میکنم،
میفهمم آغاز،
هیچوقت پایان نمیشود.»
تکهمسُرا:
«هر بار که از کوچه «زیر کوچهمیگذرم، نامم پیش از من به باد سپرده میشود»
تعریف«تکهمسُرا»:
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد