bg
«پنجره‌ای که به هیچ‌جا باز نمی‌شود»
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/13
تعداد نمایش :‌ 7


شعر سپید «پنجره‌ای که به هیچ‌جا باز نمی‌شود»؛ اثری فلسفی و عاشقانه که با تحلیل فراپدیدارگرایی بیکران، جهان اشیا و تنهایی انسان را به تصویر می‌کشد.

چای
هنوز گرم بود،
اما فنجان،
به جای لب‌هایم،
خودش را نوشید.

درخت،
شاخه‌هایش را به شکل سؤال آویزان کرد

و باد،
پاسخ را در جیب خاک پنهان نمود.

دهقان،
با کفش‌های گلی،
به خواب تراکتور گوش داد
و شنید:
بذرها گریه می‌کنند،
نه برای باران،
برای زبانی که
دیگر آن‌ها را صدا نمی‌زند.

مادرم،
دستمال را تا زد
مثل کسی که تاریخ ر
ا در کشوی آشپزخانه پنهان می‌کند.
قند، در آب حل نشد

چون گذشته،
هنوز دندان داشت.
گربه،
کنار پاییز نشست
و زمستان،
از پشت‌بام،
دستی تکان داد
بی‌آن‌که بیاید.

من،
در قاب آینه،
خودم را ندیدم،
فقط سایه‌ای بود که از من عبور می‌کرد.

اشیا،
از آن‌چه در قاب مانده‌اند،
غمگین‌ترند.

پنجره،
به سمت «نپرسیدن» باز شد
و زبان،
در گلویش شکست.

من،
واژه‌ای بی‌فاعل شدم
در صرف نگاه تو.

جهان،
از قاب افتاد
و تنها چیزی که ماند،
تکرار تو در من بود.

تک‌همسرا:

«هر بار که پنجره را باز می‌کنم، جهان از قاب می‌افتد و تو در من تکرار می‌شوی»

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران