در این شعر سپید چندلایه، ذهن انسان در برابر بازیهای پنهان قدرت و روان، در اتاقی بیساختار و بیزمان به تصویر کشیده میشود؛ اثری با فرم شکسته، استعارههای روانشناختی و رگههایی از رمانتیسم تاریک، که مخاطب را به بازاندیشی در مرزهای معنا و هویت دعوت میکند.محمدرضا گلی احمدگورابی
در اتاقی با دیوارهای نرم،
که هر شب شکلِ دیگری دارد،
من با صدایِ خاموشِ چراغها
خاطراتم را بازجویی میکنم.
پنجرهها،
به سمتِ خیابانی باز میشوند
که در آن،
آدمها با نقابِ آشنا
از کنارِ هم عبور میکنند
بیآنکه یکدیگر را ببینند.
دستهایم،
به حافظهی دیگران آلودهاند؛
و هر بار که مینویسم،
کسی در ذهنم
دستورِ حذفِ حقیقت را صادر میکند.
در این خانه،
عشق با بندِ نازکِ کنترل
به سقف آویزان است؛
و اعتماد،
در کشوی میز،
کنارِ یک قفلِ شکسته
خوابیده.
من،
با چشمهای بسته،
به دنبالِ نوری میگردم
که از دروغ ساخته نشده باشد.
و شب،
با صدایِ آرامِ یک لبخندِ مصنوعی،
مرا به خوابی میبرد
که در آن،
هیچکس خودش نیست
تکهمسُرا:
تو گفتی دوستم داری،
من باور کردم...
حالا هر شب،
با خودم مذاکره میکنم
که نترسم از لبخندت.
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.
مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد.