زنگ تاریخ
زنگ تاریخ چه پرشور و طنین انداز است
و در آن نام بزرگان جهان می آید
که بساط هنر خویش
چگونه و کجا گستردند
زنگ تاریخ حکایت ز زمانی دارد
که هنرمند در آن با هنر سرشارش
نه که بسیار زر و زیور وجامه
که فقط جایگهی بین مِهانی دارد
و ز خود بین بزرگان جهان
نیک نشانی دارد
زنگ تاریخ صدای نفس شاعر دلخسته و نیکو سخن است
که پس از این همه سال
که تهی گشته ز قالب
شادم که میان کلمات شعرش
خوش نشسته، و سر و جان و زبانی دارد
زنگ تاریخ صدای بم تاریخ نگاری است
که گویا قلمش قاتل و جنگ افروز است
لیک با ثبت همه قائده ی جنگ
تو خواهی دانست
که غمش پرسوز است
زنگ تاریخ صدای پَی شاهنشاهي است
که به صد ناز نهد بر سر و جان و دل تاریخ قدم
که گمان می بردیم اژدهایی است
که سوزانده همه بوم و بر خویش
به دم
زنگ تاریخ گهی شیون مظلوم و ستمدیده زنانی است
که با پای برهنه
نفس از عشق بریده
به بغل کودک خوابیده به امید رهایی
به در و دشت گریزان شده اند
زنگ تاریخ همان ژرف نگاهی است
که از چشم وزیری دانا به همه جای وطن جاری گشت
زنگ تاریخ طنابِ دار
حسنک بوده که او را به بلندای زمان می آویخت
زنگ تاریخ همان دشنه ی سرباز مغول
به جگرگاه و دل عطار است
زنگ تاریخ زمانی است که شهنامه شده پادشه نامه ی اعصار وزمان
الحکایت که کلاس تاریخ
کوزه آب حکایت هایی است
که همه باید از آن نیک بنوشیم و بنوشانیمش