bg
خوانش نیچه‌ای از شعر «آواز کودک گستاخ»منوچهر آتشی
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/03
تعداد نمایش :‌ 17


کودک شرور و شورش هستی: خوانش نیچه‌ای از شعر «آواز کودک گستاخ»منوچهر آتشی
به مناسبت دوم مهر سالروز تولد منوچهر آتشی .تحلیل فلسفی شعر «آواز کودک گستاخ» از منوچهر آتشی با رویکرد نیچه‌ای؛ بررسی مفاهیم شورش علیه قبیله، خلق معنا، و رهایی از تقدیر در بستر اگزیستانسیالیسم شاعرانه.محمدرضا گلی احمدگورابی/زهرا روحی فر


«آواز کودک گستاخ»

"به آبش می سپرم

این کودک شرور

که چشم بازنکرده

زبان گشاده است

به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

قبیله را بر من خواهد شوراند این

زبان دراز

و مرا نه که خود را

به کشتن خواهد داد

تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

به آبش می سپارم

امید در نجاتش بندم

به ساحل دوری آن سوی جهان

شاید به تور ماهیگیری افتد

بی نوا و شریف

و صیادی چالاک بپرورد او را

شاید بر آستانه زنی

فروافتد

بزرگ تبار

و بی نطفه شوی

تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

طلسم شکن

و قلعه گشای دیو برده پریزادان

تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

این کودک شرور

و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

بهتر که به آبش بسپارم

تا به خاک

مقدمه

شعر «آواز کودک گستاخ» از منوچهر آتشی، یکی از نمونه‌های برجسته شعر معاصر فارسی‌ست که با زبانی استعاری، روایتی فلسفی از شورش، رهایی، و آفرینش معنا را بازتاب می‌دهد. این شعر را می‌توان با رویکرد نیچه‌ای تحلیل کرد؛ رویکردی که بر اراده معطوف به قدرت، فراآدم، و آری گفتن به زندگی تأکید دارد.

۱. اراده معطوف به قدرت

کودک شرور، نماد میل به شکستن ساختارهای قبیله‌ای و سنتی است. او «زبان گشاده» دارد و «قبیله را بر من خواهد شوراند». این میل به شورش، همان اراده نیچه‌ای برای خلق معنا و غلبه بر ضعف است.

۲. فراآدم

اگر کودک از قید قبیله رها شود، ممکن است به «طلسم‌شکن» و «قلعه‌گشای دیو برده پریزادان» بدل شود. این تصویر، بازتابی از فراآدم نیچه‌ای است: کسی که از مرزهای اخلاق سنتی عبور کرده و خود معنا می‌آفریند.

۳. اخلاق بردگان و اخلاق اربابان

«قبیله سنگستان» نماد اخلاق بردگان است؛ جامعه‌ای که از شورش و خلاقیت می‌هراسد. شاعر، با ترس از شورش کودک، نشان می‌دهد که اخلاق اربابان (شجاعت، آفرینش، استقلال) در تضاد با اخلاق قبیله‌ای قرار دارد.

۴. شورش علیه متافیزیک و حقیقت مطلق

شاعر، با سپردن کودک به آب، از سرنوشت محتوم و ساختارهای تثبیت‌شده فاصله می‌گیرد. او به‌جای تکیه بر حقیقت مطلق، به امکان‌های نامعلوم و خلق‌شده توسط انسان اعتماد می‌کند.

۵. آری گفتن به زندگی

با وجود ترس از شورش کودک، شاعر او را به آب می‌سپارد و «امید در نجاتش بندم». این پذیرش رنج و خطر، نوعی آری گفتن به زندگی است؛ پذیرش هستی با تمام بی‌قراری‌اش.

۶. مرگ خدا و بحران معنا

شعر واجد نوعی بی‌پناهی هستی‌شناختی است. شاعر نمی‌داند کودک به کجا خواهد رفت، اما به جای تکیه بر مرجع مطلق، به امکان‌های انسانی دل می‌سپارد. این همان بحران معنا پس از مرگ خداست.

۷. هنر به‌مثابه نجات هستی

زبان شاعرانه، استعاره‌های اسطوره‌ای، و تصویرسازی‌های قدرتمند، ابزارهایی هستند که شاعر برای خلق معنا و عبور از بحران وجودی به‌کار می‌گیرد. هنر، در این شعر، راه نجات است.

۸. تراژدی و دیونیزوسی بودن

شعر سرشار از شور، بی‌قراری، و تراژدی است. شاعر، با سوگواری برای خویش و ترس از شورش کودک، در فضای دیونیزوسی حرکت می‌کند؛ فضایی که عقل آپولونی را کنار می‌گذارد.

۹. نقد زمان خطی و تاریخ‌گرایی

شاعر، به‌جای تکیه بر گذشته یا سرنوشت، کودک را به آینده‌ای نامعلوم می‌سپارد. این گسست از تاریخ‌گرایی و حرکت به‌سوی اکنون خلاق، با نگاه نیچه همخوان است.

۱۰. زبان به‌مثابه قدرت و خطر

«زبان گشاده» کودک، هم تهدید است و هم امکان. شاعر از زبان کودک می‌هراسد، چون می‌تواند ساختارهای قبیله‌ای را بشکند. این نگاه به زبان، کاملاً نیچه‌ای است: زبان هم قدرت دارد، هم خطر.

نتیجه‌گیری

شعر «آواز کودک گستاخ» را می‌توان یک روایت اگزیستانسیالیستی نیچه‌ای دانست؛ روایتی از شورش، رهایی، مرگ نمادین، و امید به آفرینش معنا. منوچهر آتشی، با زبان شعر، همان چیزی را بیان می‌کند که نیچه با زبان فلسفه: «انسان باید خود را از نو بیافریند.»

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران