bg
«تحلیل شعر به لبخنده‌ای هزارگونه از شمس لنگرودی
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/07/03
تعداد نمایش :‌ 8


«تحلیل شعر به لبخنده‌ای هزارگونه از شمس لنگرودی با رویکرد مارتین هایدگر | رخداد حقیقت و سکونت شاعرانه»
«تحلیل فلسفی شعر عاشقانهٔ به لبخنده‌ای هزارگونه از شمس لنگرودی بر اساس دیدگاه مارتین هایدگر. بررسی مفاهیم رخداد حقیقت، زبان به‌مثابه خانهٔ هستی . مقاله‌ای تخصصی برای پژوهشگران ادبیات و علاقه‌مندان نقد فلسفی شعر.» محمدرضا گلی احمدگورابی/ زهرا روحی فر


به لبخنده ای هزار گونه

دلم را به تسكيني خواهاني .


اي تو گذاره ات همه با آفتاب

رهايش دلم را

نيايش هزار ساله ي عيسايي بايد .


اگر عشق ات با من نبود

ديري ست حاليا

كه زندگي ام را باخته بودم

و با دردهاي گرانم ساخته .


روئينه تن

نبرد ميداني را

كه مقصودش تويي

به هميشه من بوده ام .


تو از سلاله ي خوابي ، تو از سلاله ي آفتابي .

تو از سلاله ي شبنمي پنهاني

كه درياها را به نبرد با اشكم فرا مي خواني .


و گفتارت همه

دلمشغولي گرانم را

زخم بندي پاياست

كه پيروزيم همه

از در پناه تو بودن .


نامت كليد زندگي من !

به اشارتي

هزارگونه

به تسكيني

دلم را خواهان باش .

تحلیل هایدگری شعر «به لبخنده‌ای هزارگونه...»

چکیده

این مقاله به تحلیل شعری عاشقانه از منظر فلسفهٔ مارتین هایدگر می‌پردازد. در این خوانش، شعر نه صرفاً بیان احساسات فردی، بلکه مکانی برای رخداد حقیقت، سکونت شاعرانه، و آشکارگی هستی تلقی می‌شود. زبان شعر، خانه‌ای است که در آن عشق به‌مثابه نیرویی وجودی، امکان بودن اصیل را برای شاعر فراهم می‌سازد.

مقدمه

مارتین هایدگر در آثار مهم خود، از جمله سرآغاز کار هنری و شاعران چه کاره‌اند؟، بر این نکته تأکید می‌کند که هنر و شعر محملی برای آشکارگی حقیقت‌اند. شاعر، چوپان هستی است که با زبان، جهان را می‌گشاید و امکان سکونت شاعرانه را برای انسان فراهم می‌کند. شعر مورد نظر، با زبان تصویری و عاشقانه، بستری مناسب برای تحلیل هایدگری است.

بدنه

۱. رخداد حقیقت

در این شعر، عشق حقیقتی است که از پنهانی به گشودگی می‌آید:

«نامت کلید زندگی من!»

اینجا معشوق نه صرفاً یک فرد، بلکه نیرویی است که هستی شاعر را آشکار می‌سازد. حقیقت در اینجا رخدادی است که زندگی شاعر را از باختن و سقوط نجات می‌دهد.

۲. شاعر به‌مثابه چوپان هستی

هایدگر شاعر را «چوپان هستی» می‌نامد. در این شعر، شاعر با نام‌گذاری («نامت کلید زندگی من») و تصویرسازی («تو از سلالهٔ خوابی، تو از سلالهٔ آفتابی») جهان را می‌گشاید و وجود معشوق را در زبان تثبیت می‌کند.

۳. زبان به مثابه خانهٔ هستی

زبان در این شعر صرفاً ابزار بیان نیست، بلکه خانه‌ای است که در آن هستی آشکار می‌شود. واژه‌هایی چون «آفتاب»، «شبنم»، «دریا» و «کلید زندگی» جهانی شاعرانه می‌سازند که در آن، عشق به‌عنوان حقیقتی وجودی تجربه می‌شود.

۴. سکونت شاعرانه

هایدگر می‌گوید انسان تنها زمانی اصیل در جهان ساکن می‌شود که سکونتش شاعرانه باشد. در این شعر، معشوق با «گفتار» خود زخم‌های شاعر را «زخم‌بندی پایا» می‌کند. این همان سکونت شاعرانه است: بودن در جهان در پناه عشق و زبان.

۵. پرتاب‌شدگی

شاعر در بیت «اگر عشق‌ات با من نبود / دیری‌ست حالیا / که زندگی‌ام را باخته بودم» وضعیت اگزیستانسیال خود را آشکار می‌کند. او به‌مثابه دازاین، در جهانی پر از رنج و پرتاب‌شدگی است، اما عشق به‌عنوان امکانی اصیل، او را از سقوط نجات می‌دهد.

نتیجه‌گیری

این شعر، در خوانش هایدگری، نمونه‌ای از رخداد حقیقت است. عشق در آن، نه صرفاً یک تجربهٔ شخصی، بلکه نیرویی وجودی است که امکان آشکارگی هستی و سکونت شاعرانه را فراهم می‌سازد. زبان شعر، خانه‌ای می‌شود که در آن، شاعر به‌مثابه دازاین، از پرتاب‌شدگی و رنج به سوی بودن اصیل رهنمون می‌شود.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران