شعر سپید با زبان گرگی که به ناحق متهم به دریدن یوسف شد؛ روایتی از بیعدالتی، هویت تحریفشده، و سکوتی که حقیقت را دفن میکند. و کشف پایانی که کل شعر را بازخوانی میکند
در آن صبحِ بیصدا
که پیراهنِ خونآلود را آوردند
من، در سایهی کوه
با دهانِ بسته
به آسمان نگاه میکردم
هیچکس نپرسید
چرا دندانهایم
بوی خون نمیدهند
و چرا
چشمهایم
از گریه، تار شدهاند
من گرگ نبودم
اما نامم
در تاریخ
با زخمِ یوسف
و ردی از خون بر پیرهنش
نوشته شد
من دروغ بودم
«تکهمسُرا»
من گرگ نبودم
اما تاریخ، دندانهایم را نوشت
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد
۰