bg
شعر نو«شب بی‌رویأ»
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/25
تعداد نمایش :‌ 19


شعری نو با مضمون شب بی‌رویا، کابوس زیسته و انجماد اجتماعی؛ اثری فلسفی، که با زبان شاعرانه و تصاویر چندلایه، بحران معنا، تکرار، و خستگی انسان مدرن را روایت می‌کند. مناسب برای علاقه‌مندان به شعر نو، شعر معاصر، و تأملات هستی‌شناختی


شهر بی‌رویأست،

شب در چشم‌ها بی‌تاب و تار

خواب‌ها ممنوع و رؤیاها اسیرِ روزگار

کودکی در کوچه‌ی بی‌نور،

نقشی می‌کشد

ابر را با رنگِ آبی،

آسمان را بی‌حصار

مردمان در صف،

ولی مقصد کجاست؟ ای وای ما

سایه‌ها در سایه‌ی تکرار،

بی‌فردا و کار

پرچمِ بی‌باد

در میدانِ بی‌فریادِ ما

بادها مرده‌ است،

و دیوار از صداها شرمسار

من که بیدارم،

چرا کابوس می‌بینم مدام؟

چشم‌هایم را ببندم،

تا نبینم این مدار

«تک‌همسُرا»

در این شب‌های بی‌رویا،

فقط تکرار می‌ماند بی صدا

تعریف«تک‌همسُرا»

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران