شعر سپید«بودن، گاهی فقط یک اتفاق است » روایتی از بودن بهعنوان رخدادی تصادفی، با کشف پایانی که کل شعر را بازخوانی میکند.
صبح، بیآنکه بخواهم
در آینه افتادم
و چشمهایم
مثل دو پنجرهی بیصاحب
به خیابان نگاه کردند
کفشهایم
راه رفتن را به یادم آوردند
و دستهایم
به جیبهای خالی برگشتند
در میدان،
سایهها از هم عبور میکردند
بیآنکه به هم برسند
و من فهمیدم
بودن، گاهی فقط
یک اتفاق است