شعر سپید «سکوت، زبان اصلی هستیست»روایتی از سکوت بهعنوان زبان اصلی هستی، با کشف پایانی که کل شعر را بازخوانی میکند.
در میدان شهر
پرچمها بیصدا تکان میخوردند
و کبوترها
روی سیمهای برق
به هم نگاه میکردند
مردی، روزنامهای تا نکرده را
در جوی آب رها کرد
و خبرها
مثل ماهیهای مرده
به پاییندست رفتند
من، کنار دیوار ایستاده بودم
و سایهام
با سایهی یک درخت
گفتوگو میکرد
هستی، آرام
به زبان سکوت
پاسخ همهچیز را داده بود
«تکهمسُرا»
هستی، آرام
به زبان سکوت، همهچیز را گفته بود
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.
مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد.