شعر سپید «عبور از پوست» نمایانگر سفر روح از جهان مادی به حقیقت متافیزیکی است.
در من
کسی راه میرفت
که من نبودم
از پنجرهای عبور کردم
که به درون ختم میشد
و آینه
چهرهای را نشان داد
که هنوز نیامده بود
خاک را بوسیدم
نه از سر تواضع
بلکه برای فهمیدن
ریشههایی که
به آسمان میرفتند
در سکوت یک دعا
خودم را گم کردم
و خدا
با صدای من ...
«تک همسرا»
از پوست عبور کردم، بیآنکه زخمی شوم
و خدا را در سکوت خودم دیدم
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.
مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد.