شعر سپید «باورِ بیپنجره» به بررسی مفهوم قفس درونی و باورهای محدودکننده میپردازد. اثری در نقد اجتماعی و فلسفی،
در اتاقی بیدر
باورم را به دیوار کوبیدم
و صدای شکستنش
شبیه پرندهای بود
که هرگز پرواز نکرده بود
مادرم گفت:
آزادی یعنی انتخاب قفس
و من قفسم را
با رنگ رؤیا نقاشی کردم
در خوابهایم
میلهها خم نمیشوند
فقط باورها
شکل دیگری از زنداناند
من از پنجرهای پریدم
که وجود نداشت
و به زمینی رسیدم
که نامش را "من" گذاشته بودند
در من
کودکی گریه میکند
برای اسبی که
هرگز از خیال چراگاه عبور نکرد
و عشق
در سایهی یک "اگر"
به دنیا آمد
و در سکوت یک "شاید"
مرد
قفس همیشه میله نیست
گاهی باور است
و من
باورم را
با کلید بیدستگیره
باز نکردم
«تکهمسُرا»
در سکوت، جهان خودش را توضیح داد
و من، بیصدا، معنای بودن را شنیدم
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.
مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد.