bg
آیینه‌ای درموج:تحلیل غزل پسانیمایی دکتررحمان کاظمی
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/17
تعداد نمایش :‌ 13

«آیینه‌ای در موج»: تحلیل چند لایه غزل پسانیمایی دکتر رحمان کاظمی
غزل:

هنوز از درد می سوزم که دورم از قدمهایت

چرا در خانه آیینه ماندم بی تماشایت

تو از جنس چگونه پرزدن هستی به دریاها

دلم آهسته می چرخد به دور پر زدنهایت

جهان جای قشنگی نیست اگر ما بی همان باشیم

همان یعنی به رنگ روشنایی های فردایت

من از این ناگزیری ها نه می خندم نه می گریم

گریزی نیست از این ناگزیری های دنیایت

تو معصومانه ، مومن می کنی دریای گیلان را

دلم پر می زند با موج در شوریدگی هایت

از منظر نظریه‌های ادبی و نقد مدرن، غزل دکتر رحمان کاظمی فضایی عاشقانه، حزن‌آلود و فلسفی را در هم تنیده است. که می توان آن را در چند محور بررسی کرد:

۱. فرم و موسیقی (رویکرد فرمالیستی)

شعر در قالب غزل پسا نیمایی نوشته شده وگرایش به موسیقی درونی و تکرار واج‌ها و ترکیب‌های موزون دارد (مثلاً: «می‌چرخد / پر زدن‌هایت» یا «ناگزیری‌ها / گریزی نیست»).

ریتم شعر آهسته و موج‌وار است؛ انگار حرکتی دارد مثل رفت‌وآمد امواج دریا، که خود یکی از موتیف‌های اصلی شعر است.

استفاده از جمله‌های خبری و پرسشی درهم‌آمیخته، باعث می‌شود لحن همزمان سرگردان و صریح به گوش برسد.

۲. تصویرپردازی و استعاره (نقد تصویری / ساختارگرایی)

آیینه: نشانه‌ی هویت و انعکاس دیگری است؛ اما «بی‌تماشایت» یعنی شکست آینه، خلأ حضور.

پر زدن به دریاها: پرواز معمولاً به آسمان است، اما شاعر پرنده‌ای را به سمت دریا می‌فرستد؛ این جابه‌جایی افق، نشان‌دهنده‌ی خیال عاشقانه و شوریدگی خاص است.

ناگزیری‌ها: ترکیب فلسفی ـ اجتماعی که بار هستی‌شناسانه دارد؛ در تضاد با تمنای فردی و عاشقانه.

دریای گیلان: جغرافیای عاطفی و بومی که شعر را از انتزاع محض به واقعیت زیسته‌ی شاعر پیوند می‌دهد.

۳. رویکرد روان‌کاوانه

«هنوز از درد می‌سوزم که دورم از قدم‌هایت»؛ فقدان و دوری از معشوق به‌مثابه آتشی درونی است.

«نه می‌خندم نه می‌گریم»؛ نشانه‌ی تعلیق عاطفی، جایی میان سرکوب احساس و انفجار درونی.

«دل پر می‌زند با موج»؛ میل به یکی شدن با دیگری، که در سطح ناخودآگاه خود را به صورت هم‌حرکتی با دریا نشان می‌دهد.

۴. نقد اجتماعی ـ فلسفی

«جهان جای قشنگی نیست اگر ما بی همان باشیم»؛ عشق به‌مثابه تنها معنابخش جهان تصویر می‌شود. بدون «همان» (یعنی وحدت با دیگری)، جهان بی‌ارزش است.

«گریزی نیست از این ناگزیری‌ها»؛ اشاره به جبر هستی و شرایطی که فراتر از خواست فردی است.

۵. جمع‌بندی

این شعر تلفیقی است از عاطفه‌ی عاشقانه، تفکر هستی‌شناسانه و حس بومی (دریای گیلان). شاعر میان فقدان معشوق و ناگزیری جهان گرفتار است و تنها با تصویرهای موج‌گونه، آیینه و پرواز، این تعارض را به زبان می‌آورد.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران