ماه خونین
ماه خونین شد و این چراغ شبهای وصال
عشق رقصید درون سینه با شوق کمال
سایهها بر رخ او گفت ز راز غم عشق
بیتو افلاک چو زندان شد و من محو خیال
آسمان سرخ شد و باز نمود آغوشش
تا بگیرد به برش ماه و چنان نور و جلال
من به شوق او شبی را سجده بر مَه میکنم
تا بماند در دلم این لحظهی سرخ وصال
ای که در چشم تو هم خورشید و هم مه دیده شد
بیتو این عالم همه تکرار شبهای ملال
«تکهمسُرا»
ماه خونین، جام سرخ عشق را در شب شکست
خون دل بر دامن خاموش صحرا هم نشست
تعریف«تکهمسُرا»
یک قطعه ی کوتاه، مستقل، اما همنوا با یک شعر یا اثر اصلی.
مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جملهی شاعرانه که با شعر اصلی همحس است، ولی خودش هم میتواند بهتنهایی بدرخشد.