شعر «چنگیز در آیینه شمس» غزلی است از دکتر رحمان کاظمی که با تلفیق استعارههای تاریخی، روانی و اسطورهای، تصویری از خاورمیانهی خونریز، نگاه چنگیزی، و آیینهی جان را ترسیم میکند. این شعر با زبان چندلایه، نقدی بر خشونت، زیبایی، و اسطورهسازی در بستر زمان است. مناسب برای علاقهمندان به شعر معاصر فارسی، فرمهای نو، و تحلیلهای ادبی.
شهریور چشمت اگر آغاز پاییز است
رد نگاهت امتداد گام چنگیز است
شادی بپاشان در دهان ابر آبستن
بادی که پیدا گشته از اندوه لبریز است
خاورمیانه جای بوسیدن نخواهد بود
وقتی تمام نهرها از چشمه خونریز است
هرجا که سنگی دیده ام با پای لنگی بود
هرجا که پای لنگ، سنگ نیزه ها تیز است
با سبزه ی نوخواسته فرمان بنشین بود
با سبزه خوابیده فرمان بپا خیز است
از جامهای تشنه و داغ شقايق ها
خون می چکد آرام و سر ریز است
لختی بچرخان، زندگی آیین یکرنگی ست
این آسمان با ابرهای خود گلاویز است
ما با تمام سادگی اسطوره می سازیم
اسطوره چنگیزخان هم شمس تبریزست