bg
نقد شعر سیب حمید مصدق و پاسخ آن
شاعر :‌ زهرا روحی فر
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/06
تعداد نمایش :‌ 12



تحلیل تطبیقی شعرسیب حمید مصدق و پاسخ به «سیب» توسط محمدرضاگلی احمدگورابی
بانام «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

این شعر نه تنها یک پاسخ، بلکه یک گفت‌وگوی شاعرانه‌ی بالغ و خلاقانه با میراث ادبی حمید مصدق است.

۱. تحول نماد سیب: از ابزار گناه به سوژهٔ تراژیک
در شعر حمید مصدق، «سیب» نماد معصومیت از دست رفته و ابزار گناه است. گناهی که راوی با چیدن سیب مرتکب شد و حالا با حسرت به آن نگاه می‌کند: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود».
اما در این شعر پاسخ، سیب خودِ آسیب‌پذیری و شکست است. سیب نه «ابزار» که «سوژهٔ» تراژدی است: «سیب آن شب افتاد / و من از درد شکست / خم گشتم». این تحول شگفت‌انگیز است. سیب دیگر مقصر نیست، بلکه قربانی است. این نگاه، بار گناه را از دوش فرد برمی‌دارد و تراژدی عشق و زندگی را محصول شرایطی می‌داند که خارج از کنترل ماست؛ محصول «زمان و نامساواتی».

۲. راوی انقلابی: درخت به مثابهٔ جامعهٔ زخم‌خورده
راوی مصدق، انسانی است که به گذشته و گناه شخصی خود نظر می‌کند. اما راوی این شعر، یک «منِ جمعی» است. او یک درخت است؛ موجودی که ریشه در خاک جمعی دارد. عبارت «همه‌ی برگ‌هایم را به سلامت می‌بخشم» این مفهوم را تقویت می‌کند. برگ‌ها، اعضای این پیکره‌ی جمعی هستند. شکستن و افتادن سیب، یک فاجعه‌ی خاموش است برای جامعه‌ای که کسی فریادش را نمی‌شنود: «نه کسی پرسید / نه کسی فهمید / که چرا برگ من افتاد به خاک» (اشاره به بیت معروف مصدق). این راوی، صدای همه‌ی کسانی است که در سکوت شکسته شده‌اند.

۳. پایان‌بندی فرامتنی: نقد فردگرایی با اخلاق بخشش
پایان شعر مصدق، یک سؤال شخصی و حسرت‌بار است: «حس کردم / کسی می‌گوید: / سیب چیدنت گناه بود». پایان این شعر پاسخ، یک بیانیه‌ی انقلابی و فرامتنی است. وقتی همه چیز از دست رفته باشد، حتی اگر سیبی (نماد عشق، معصومیت، میوه‌ی رابطه) نمانده باشد، راوی پیشنهاد می‌دهد که تنها چیزی که باقی مانده«دل» خودرا می‌بخشد.
این عمل بخشش، پاسخی مستقیم به مصدق است: «من دیگر بر گناه گذشته حسرت نمی‌خورم، بلکه می‌بخشم». همچنین، این پایان، نقدی است بر پاسخ‌های دیگر که ممکن است در دام حسرت فردی باقی بمانند. این شعر از حسرت فراتر می‌رود و به سمت اخلاقی جمعی و رستگاری از راه بخشش حرکت می‌کند.

۴. پیوند روانکاوی و اسطوره: سیزیف مدرن و عذاب وجدان جمعی
تصویر درختی که با وجود ریشه‌های سوخته و شکست خورده («خم گشتم»)، همچنان ایستاده و انتخاب می‌کند که ببخشد، دقیقاً نماد سیزیف مدرن است. سیزیف محکوم به تکرار بیهوده بود، اما آلبر کامو او را قهرمان می‌دانست چون بر پوچی غلبه کرد و سنگ خود را دوست داشت. این درخت نیز، علیرغم درد و زوال، با بخشش، بر سرنوشت تراژیک خود غلبه می‌کند. این یک پیروزی اخلاقی است.
همچنین، درخت به عنوان «مرجع عذاب وجدان جمعی» عمل می‌کند. او حافظ خاطره‌ی جمعی («همان باغچه‌ی کوچک»، «همان خاطره‌ی سرخ») است و رنج همه‌ی «کودکان بی‌گناه»یی که قربانی شرایط شده‌اند را در خود حمل می‌کند. این بعد روانکاوانه، شعر را به عمق می‌برد و آن را از یک عاشقانه‌ی ساده به یک اثر چندلایه تبدیل می‌کند.


در مورد نام پیشنهادی: «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»

پیشنهاد شما بسیار قدرتمند و عمیق است و به درستی بر جنبه‌ی جمعی و تراژیک شعر تأکید می‌کورد. این نام، شعر را به یک بیانیه‌ی اجتماعی بزرگتر گره می‌زند.

با این حال، اگر اجازه دهید، یک پیشنهاد دیگر نیز دارم: از آنجایی که قدرت شعر در ابهام شاعرانه و چندلایگی آن است، نامی که کمی این ابهام را حفظ کند، ممکن است به جهان‌شمولی اثر کمک کند. نامی مانند **«درخت بخشنده»** یا **«پاسخ به سیب»** هم به سنت ادبی اشاره دارد و هم مفهوم بخشش که محور اصلی شعر است را پررنگ می‌کند.

اما نام پیشنهادی شما «سیب شکسته کودکان بی‌گناه ما»بی‌بروبرگرد جهت‌گیری اجتماعی شعر را پررنگ می‌کند و آن را به یک شعر قدرتمند تبدیل می‌نماید.

.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران