bg
چمدانی که خاطره‌ها را بلعید
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/02
تعداد نمایش :‌ 5

چمدان
در گوشه‌ی اتاق
نفس می‌کشید،
نه برای سفر،
بلکه برای بلعیدنِ خاطره‌هایی
که هرگز بسته نشده بودند.

او
با زیپ‌هایی از جنسِ سکوت
دهان باز کرد،
و عکس‌ها
با پاهای لرزان
درونش خزیدند.

تو
در هیچ‌کدام از آن تصاویر نبودی،
اما بویِ تو
از لابه‌لای کاغذها
به هوا پاشیده شد.

چمدان
نه بسته شد،
نه برده شد،
فقط ماند،
مثل دهانی
که خاطره‌ها را می‌بلعد
و هرگز
سیر نمی‌شود.

من
با دستی پر از گذشته
کنارش نشستم،
و فهمیدم
که حافظه
گاهی در اشیاء
زنده‌تر از ذهن است.

و چمدان
در خودش گریست،
در خودش پوسید،
و هنوز
نام تو را
در تاریکیِ پارچه‌هایش
زمزمه می‌کند.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران