bg
مردی که با باد حرف می‌زند
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/02
تعداد نمایش :‌ 6


او را دیدم
در انتهای کوچه‌ای
که هیچ نقشه‌ای
آن را ثبت نکرده بود

با باد حرف می‌زد
نه با کلمات
با سکوت‌هایی
که از لای برگ‌ها
عبور می‌کردند

هر صبح
با باد سلام می‌داد
و هر شب
با نسیمی
که از خاطره‌ی معشوقش می‌آمد
خداحافظی می‌کرد

او عاشق بود
نه از آن عشق‌هایی
که در قاب عکس جا می‌گیرند
از آن عشق‌هایی
که در صدای باد
پنهان می‌شوند

گاهی
با باد می‌دوید
و می‌گفت
که معشوقش
در جهت مخالفِ وزش
زندگی می‌کند

گاهی
با باد گریه می‌کرد
و اشک‌هایش
روی برگ‌ها
شعر می‌شدند

او را دوست داشتم
نه برای حرف‌هایش
برای آن لحظه‌هایی
که گوش می‌داد
به صدایی
که هیچ‌کس نمی‌شنید

در خواب‌هایم
او را دیدم
که با باد
نامه‌هایی می‌فرستاد
به زنی
که در آینه‌ها
زندگی می‌کرد

او را بوسیدم
در لحظه‌ای
که باد ایستاد
و جهان
برای یک نفس
ساکت شد

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران