bg
در شکافِ یک رؤیا
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/06/02
تعداد نمایش :‌ 5


او را دیدم
نه در خیابان
در شکافِ یک رؤیا
که از ذهنِ یک ساعتِ خواب‌زده
چکه می‌کرد

موهایش
نه از جنس تار
از شعله‌هایی بود
که خاطره‌ها را
می‌سوزاندند
بی‌آنکه خاکستر شوند

او را لمس کردم
نه با دست
با بوسه‌ای
که از دهانِ یک شعر
فرار کرده بود

چشمانش
دو پنجره نبودند
دو آینه بودند
که هر بار نگاهشان می‌کردم
خودم را
در حال سوختن
می‌دیدم

او حرف نمی‌زد
اما صدایش
از لای ترک‌های دیوار
می‌آمد
مثل صدای زنی
که درون یک قاب عکس
زندانی‌ست

او را دوست داشتم
نه برای بودنش
برای اینکه
نبودنش
مثل شعری بود
که هرگز نوشته نشد
اما همه آن را
از حفظ بودند

در خواب‌هایم
او را می‌دیدم
که با کبریت
ستاره‌ها را روشن می‌کرد
و با نفسش
ماه را خاموش

او را بوسیدم
در ایستگاهی
که قطارها
فقط به سمت آینده‌ای
که هرگز نمی‌رسد
حرکت می‌کردند

او را گم کردم
در کتابی
که هیچ‌کس
صفحه‌ی آخرش را
نخوانده بود

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران