bg
شبِ مه‌آلود
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/05/26
تعداد نمایش :‌ 10

شبِ مه‌آلود

سکوت،
بر شانه‌های شب می‌خزد
مثل مارِ سیاهی که برگ‌های زمان را می‌بلعد.
باران—
پاهای نامرئی‌اش را روی شیشه می‌کِشد
و جاده‌ها،
لَخت و عریان،
در گِلِ رؤیا فرو می‌لغزند.



پنجره را باز می‌کنم:
باد، زمزمه‌های گُلسرخان را می‌دزدد
می‌پیچد دور ستونِ مه‌آلودِ ماه
و بر زمین می‌ریزد—
تکه‌های پاره‌پاره‌ی نور
در حوضی از سربِ تاریک.
این جا،
زمان قیچی می‌خورد
به دستِ عنکبوتِ خیال...



سکوت را گاز می‌گیرم!
—فریادی که جامه‌اش پاره شد—
صدایم در دیوارهای بلورینِ شب
خُرد می‌شود
به قاب‌های شکسته‌ی آیینه‌ها:
«من،
پله‌های پنبه‌ایِ فکر را
یک‌یک
از یاد برده‌ام...»



شاخه‌ها—
مُشت‌های گره‌خورده‌ی تاریک—
به آسمان می‌خِزند
و ستاره‌ها
زخم‌های کهنه‌ی سپیدشان را
بر سینه‌ی شب می‌گشایند.
آه،
قلبِ گنبد
با نبضِ بی‌قرارِ مه
می‌تپد:
«راز تو
در گُلدانِ ترک‌خورده‌ی خورشید
جاخوش کرده است!»



حالا
پاهایم ریشه می‌دواند
در لجن‌زارِ سایه‌ها.
مه—
پتوی سردِ فراموشی—
استخوان‌های زمان را در می‌نوردد.
و من
در راهروی بی‌انتهای گم‌گشتگی
فریاد می‌زنم:
«شب!
پاسخت را
در قفسه‌ی سینه‌ام
قفل کن...»

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا روحی فر
0
0

درود بیکران. بسیار زیبا. دستمریزاد