bg
چشم شیوا
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/05/25
تعداد نمایش :‌ 3

در نگاهت شعله‌ای بود، ز عشق بی‌امان،
هر غزل را من به یادت می‌سرایم بی‌گمان.

چشم شیوا، مهر خورشید به دل می‌افکند،
مانده‌ام حیران که چشم سر بود یا چشم جان.

شوق دیدارت به دل، داغی به جانم می‌زند،
در فراقت مانده دل، همچو آتشِ راز نهان.

هر خیالی از رخَت، روشنگر دنیای من،
مهربانی های تو آوازه شد در کهکشان

حامد این خسته به یاد تو غزلخوان گشته است،
تا بماند این غزل در گوشِ دوران جاودان.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا روحی فر
0
0

درود ها.‌بسیار زیبا.