غبارِ هجران
دل سپردم به غمی بیسر و سامان، ای دل،
گم شدم در تب و تابِ غم پنهان، ای دل.
آن خیالات وصالی که به وصلت نرسید
ماند دل در قفسِ حادثهها، جان، ای دل.
یار در سایه گذر کرد و نگاهی نفکند،
شد خیالِ رخ او، نغمهٔ طوفان، ای دل.
چشمِ خونبارِ من از اشک جدایی گل کرد،
شده دریا همه ی فرش شبستان، ای دل.
حسرتی ماند به دل، واژه به لب میخشکید،
قصهٔ تلخ جدایی شده فرجام، ای دل.
حامدم، خسته ز راهی که افق ناپیداست،
در هوای غم تو مانده پریشان، ای دل.