bg
چشم فتنه
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/05/25
تعداد نمایش :‌ 3

چشم فتنه به تماشا دل ما را لرزاند
قصه‌ای بود که با عشق، جهان را لرزاند

شور آن قامت و رعنایی و رفتار غریب
پایه ی خانه وکاشانه ی دل را لرزاند

گام در کوچه نهاد و همه دل‌ها افسرد
زلف او سایه‌فکن شد، شب یلدا لرزاند

بوسه‌ای داد به شوق و غزلی تازه سرود
لب او خنده زد و قامت ما را لرزاند

حامد از قصه‌ی این فتنه سخن‌ها می‌گفت
راز دل بود که شعری و شد و دل ها لرزاند

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا روحی فر
0
0

هزاران درود و بسیار عالی