ای شب، نگاهت از پی دیدار کیست
ای چشمه ی خیال گریز از حصار کیست
در باد، نالهایست ز غباری نهان شده
این آه سوخته، نشان از بهار کیست
خاموش مانده در ره وحیران ز کار خویش
این رد پا، حدیث غبار و رهگذار کیست
در سایهها رمیده دل شب، فسرده است
گو شمع روشنِ دلِ آتشگذار کیست
ای اشکِ ساکن لب شب، چه رازهاست؟
این قصهی نگفته، در آیینه زار کیست