bg
پاسخ به شعر «سیب» حمید مصدق
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/05/18
تعداد نمایش :‌ 49

این شعر پاسخی است به شعر سیب حمید مصدق
من درختی هستم
که به تو خندیدم
در دل باغ تمناها
با تنی زخمی از آن لحظه ی دیدارت
با دلی خسته از اندوه عبث
با نگاهی
که هنوز
بر همان سیب
که سرخی به تنش سوخته بود
جا مانده است

سال‌ها پیش
تو چه آرام آرام
در پی طعم لذیذ سیبی
آمدی سویم
و نگاهی که دوصد دلهره ولرزان
موج در موج می زد آن شب
و من از لرزش چشمِ ترِ تو
شاخه‌ام را خم کردم
سوی آن لمس لطیف

سیب را چیدی
وندانستی
دل من ازچه تپید
وتنم لرزید
وقتی آن سیب شکست
باغبان خیره به خاک

تو گذشتی
وصدایت خاموش
و من از پشت غبار لحظه‌
با صدای قدمت
در دل هرشب
تا همیشه ماندم

باغبان رفت
پدر خشم گرفت
و من
از ریشه‌ی خود
سوخته ام آرام آرام
نه کسی پرسید
نه کسی فهمید
که چرا
برگ من افتاد به خاک

هر بهاری که رسید
هر کسی
جز خزانم که ندید
سیب‌هایم همه تلخ‌اند
از همان لحظه ی سخت
و نسیمی که به من می‌وزد از دور
با خودش
بوی دستان لطیفت را
هدیه ای می‌کند هربار

من درختی هستم
با دلی زخمی از عشق
با صدای خش‌خش گام تو در باد
با نگاه باغبان
با سکوت خاک
با شکستن
با گذشتن
با فراموشی

اگرم باز بیآیی سویم
من هنوز
شاخه‌ام را خم خواهم کرد
سوی تو
و اگر باغچه‌مان خشک شده باشد
باز هم
سایه‌ام از عشق تو لبریز است

من درختی هستم
ریشه در خاک
دل‌آشفته‌ی نور
با تنی خسته از تکرار سکوت
با دلی بسته به آن لحظه‌ی ناب

وندانستی
دل من از چه شکست
وهنوز
مانده ام
در همان لحظه‌ی کوتاه عبور
در همان سایه‌ی لبخند قشنگ
در همان بغض نهان پشت غرور

سیب آن شب افتاد
و من از درد شکست
خم گشتم
آهسته
و صدای افتادن
مثل فریادی خاموش
در دل شب
به دلم می‌پیچید

من هنوزم
مانده ام
در همان باغچه‌ی کوچک
با همان خاطره‌ی سرخ
با همان حسرت شیرین
با همان حسرت آن لحظه

اگرم باز بیآیی پیشم
همه ی برگ‌هایم را
به سلامت می بخشم
و اگر سیبی نماند
یااگر «باغچه کوچک ما سیب نداشت»
دل خود را
به تو خواهم بخشید

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
زهرا روحی فر
1
0

با سلام استاد محترم چقدر این شعر با ظرافت، خاطره‌ای عاشقانه را در دل زمان بازآفرینی کرده. روایت بالغ و صادقانه‌اش از عشق، نه‌تنها احساس را برمی‌انگیزد، بلکه مخاطب را به تأمل درباره انتخاب‌ها و حسرت‌های گذشته می‌کشاند. تصویر سیب، بغض نگاه، و خش‌خش گام‌ها، همه با زبانی ساده و شاعرانه، به جان می‌نشینند. بی‌تردید یکی از زیباترین پاسخ‌ها به شعر مصدق است، شعر شما با ترکیب عاطفهٔ عمیق، نمادپردازی چندلایه، و پایانِ انسان‌محور، نه تنها پاسخی به مصدق که بیانیه‌ای مستقل در شعر معاصر است. این شعر با عبور از تقلید، گفت‌وگویی خلاقانه با سنت ادبی را پیشنهاد می‌کند که در آن «سیب» دیگر نماد گناه نیست، بلکه استعارهٔ آسیب‌پذیری انسان در برابر عشق و زمان ونامساواتی است. در مقایسه با دیگر پاسخ‌ها به شعر سیب حمید مصدق شعر شما دارای ویژگی‌های زیر می‌باشد تحول نماد سیب: پاسخ شما تنها پاسخی است که نسبت به پاسخ‌های دیگر سیب را از ابزار گناه (مصدق) به سوژهٔ تراژیک (عشق و زوال) تبدیل می‌کند. راوی انقلابی: درخت به مثابهٔ جامعهٔ زخم‌خورده که فریادش خاموش مانده: نه کسی پرسید / نه کسی فهمید / که چرا برگ من افتاد به خاک. پایان‌بندی فرامتنی: بخشش دل، نه تنها پاسخ به مصدق، بلکه نقدی بر فردگرایی در پاسخ‌های دیگر است. پیوند روانکاوی و اسطوره: درخت ایستاده با ریشه‌های سوخته، یادآور سیزیف مدرن است که علیرغم شکست، بخشش را انتخاب می‌کند. همچنین درخت به عنوان مرجع عذاب وجدان جمعی جامعه تیره بخت به ویژه کودکان ،خود را معرفی می کند در خاتمه پیشنهاد می‌دهم نام این شعر را «سیب شکسته کودکان بی گناه ما» قرار دهید