واژه واژه تا وصالِ لالهها
سوخت آفاق از ملال لالهها
ناله آید از لبِ خشکِ عطش
در دل شب، در مقال لالهها
در نسیمِ صبح، آوایِ شهید
میرسد تا قاف حال لالهها
هر نگاه از چشمِ دل جاری شود
مینویسد بر خیالِ لالهها
کاش میشد جان سپردن در بلا
نقش زد خون بر نهال لالهها
خاکِ صحرا محوِ عطرِ عاشقیست
میتپد دل از جمال لالهها
هر شهید از خود گذر کرد آنچنان
تا رسد حق در جلال لالهها
نخلها در خاک و خون پا میزدند
باز میتابد هلال لالهها
هر زمان لبتشنهگان بیتاب تر
در هوای خشکسال لالهها
هر شهید آینهای شد در غبار
انعکاسی از کمال لالهها
روضهها پیچیده در آغوش شب
میخروشد از سؤال لالهها
خونچکان از آن فراتِ تشنهکام
برق افتادازطپش،همچون مثالِ لالهها
عرش میلرزد ز خون تشنهگان
می شود رود از زُلال لالهها