تنهایی صد بار گفته شد
سالها گذشت، اما زمان نماند
نامها آمدند، اما هیچکس نماند
خاطرهای نوشته شد، اما کسی آن را نخواند
بارانی بارید، اما کوچهها خشک ماندند
سایهای افتاد، اما صاحبش محو شد
دریاها موج زدند، اما ساحلها دورتر شدند
دستهایی به هم رسیدند، اما هیچ لمسی اتفاق نیفتاد
گفته شد که تاریخ تکرار نمیشود، اما همه چیز دوباره آمد
تنهایی را تقسیم کردند، اما بیشتر شد
زمان را ساختند، اما گذشته ناپدید شد
نامهای نوشته شد، اما گیرندهای نبود
درختی رشد کرد، اما کسی زیر سایهاش نایستاد
و من،
در شهری که خاطرات را به باد میدهند
به دنبال واژهای میگردم
که هنوز به یاد مانده باشد...