سایههایی که علف میخورند
قوانین نوشته شدند،
اما جوهرشان پاک شد
آزاد شدند،
اما زنجیرها ناپدید نشدند
همه برابر بودند،
اما بعضی برابرتر شدند
دهانها باز شدند،
اما صداها بسته ماندند
خورشید طلوع کرد،
اما سایهها بلندتر شدند
دستانی بالا رفتند،
اما هیچ رأیی نیفتاد
پرچمها بالا رفتند،
اما رنگشان تغییر کرد
چشمها نگاه کردند،
اما چیزی ندیدند
دری باز شد، اما هیچکس عبور نکرد
راهی کشیده شد، اما مقصد فراموش شد
و من هنوز
به دنبال واژهای میگردم
که هنوز معنی داشته باشد...