bg
چیزی افتاده بود و جهان مکث کرد
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/05/03
تعداد نمایش :‌ 7


چیزی افتاده بود و جهان مکث کرد

خانه
بوی لباس‌های نم‌کشیده می‌داد
انگار کسی
دلش برای خودش تنگ شده باشد
و نداند
در کدام جیب جا مانده.

درختی
با یک آستین خالی از پرنده
در باد می‌چرخید
و کلاغی
خبر تولد برف را
روی شانهٔ او گذاشته بود.

*

مادرم گفت:
هر چیزی که می‌افتد،
ممکن است چیزی را بیدار کند.
بعد
قوری را شکست.

*

از آن روز
فرش دیگر گرم نبود،
انگشتانم در استکان نمی‌نشستند
و نسیمی که از پنجره می‌آمد
بوی خداحافظی می‌داد.

دهقان برگشت
و هیچ‌کس نپرسید
با سبدِ تهی‌ات چه کردی؟
او فقط
چشم‌های خیسش را
میان شاخه‌های بی‌نام آویخت
و به باغبان نگفت:
این درخت، سال‌هاست خواب‌گرد است.

امروز
یک میوه افتاد
و گربه‌ای از پشت بام،
مکث کرد...

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران