bg
نور اشنایی
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/21
تعداد نمایش :‌ 3

و هنوز از کوچه‌های خاک،
بادی می‌وزد
از سکوت پنجره،
بوی گلی آرام و تلخ
با صدای خسته‌ی شب،
بی‌صدا هم می‌وزد

کودکی با خنده‌ای در مشت
دارد نان خشک
در دل این بی‌کسی،
باغی شگفتا می‌وزد

بر لبان پیرزن،
شعری شکسته‌ست از فراموشی
سایه‌اش در کوچه‌ی بی‌سقف
دنیا می‌وزد

ریشه‌ای در خاک خشک
عصر ما سبزی نداشت
لیک آری از درون خویش،
رویا می‌وزد

آینه بی‌گفتگو،
گم‌گشته در مهتاب بود
لیک از چشم تو نوری آشنایی می‌وزد

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران