از چمنزار به دشت
%3cbr/%3eباد آمد و بر شانهی شب های زمین باز گذشت
%3cbr/%3eنفسی آغازید از چمنزار به دشت
%3cbr/%3eو همان بوی خوش یاس سپید،
%3cbr/%3eبه دل نازک هر ستاره ی عشق نشست
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو دمی هم در باغ،
%3cbr/%3eهمه گلهای نجیب
%3cbr/%3eزیر لب خنده زنان با صبا حرف زدند
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو همان عطری که
%3cbr/%3eمی رسد از نفس تازه ی گلهای زمین،
%3cbr/%3eچشم را باز کن و باز ببین،
%3cbr/%3eو از آن آغوشی که در این همهمه ی سرد زمین
%3cbr/%3eجاری بود.
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eو از آن خاطره ی تلخ اقاقی در باغ،
%3cbr/%3eمیدود از دل و لابهلای این چرخش فیروزه ی برگ،
%3cbr/%3eو چنان نجوای خوش گلهای بنفشه با عشق،
%3cbr/%3eروی پرِ های خوش و نرم نسیم،
%3cbr/%3eزمزمه می کند اما.
%3cbr/%3e
%3cbr/%3eعطر هرگز
%3cbr/%3eنه به چشمان من و تو آمد
%3cbr/%3eنه به دستان پر از مهر زمان ...
%3cbr/%3eولی اما بشنو،
%3cbr/%3eکه کمی با شب خود حرف زده
%3cbr/%3eو غزل ها گفته
%3cbr/%3eو به آن باغ سحر
%3cbr/%3e به خوشی می آمد
%3cbr/%3e
%3cbr/%3e%22زهرا روحی فر%22