گفتند:
«صلح را در صدای نی بیاب،
نه در فریاد شمشیر»
اما آسمان پر از دود بود،
و نی خاموش
در میان خاک
پس آیا گاه باید تیغی کشید،
تا سکوت
دوباره آواز شود؟
باد از مرزها گذشت،
بیآنکه
پرچمی را احترام گذارد
سنگها درگیر شدند،
و شب از صدای زره
بیدار ماند
دل من اما،
هنوز شوق آشتی دارد،
حتی در میان جنگ
بد نیست بایستی،
تیغ را نه برای زخمی کردن،
بلکه برای دفاع
صلح،
گاه از دل میدان عبور میکند،
با زخمهایی برای زندگی
چون گلِ خونآلودی
که هنوز
برای خورشید میرقصد