کربلا در سینهام شور محبّت آفرید
اشکها بر دامنم لطف شهادت آفرید
آفتاب عشق سر زد از گلوی تشنگان
لرزه بر جان زمان برق حقیقت آفرید
داغ عباس و حسین با دشنه نیرنگساز
آتشی در جان عالم از ارادت آفرید
خون پاک عاشقان شد آیهی جاوید نور
یاد آن دشت عطش، باغ کرامت آفرید
هر که لب بست از سخن، با دل سخن آغاز کرد
نغمهی آزادگی را تا قیامت آفرید