bg
هایکوی آیینی (کربلا۶)
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/12
تعداد نمایش :‌ 15

کاروان اسارت (زینب‌نامه)


---

۵۱
دست‌ها بسته
ولی صدا بازتر
از دروغِ شهر

۵۲
کاروان می‌رفت
با سکوتی سنگین و
چشم‌هایی باز

---

۵۳
نعل‌ها افتاد
روی داغی که هنوز
در دل است و شب

---

۵۴
نیزه با سر گفت:
حقیقت را باید برد
تا طلوع خاک

---

۵۵
در نگاه زینب
آفتابی بود، اما
سایه‌ها کورند

---

۵۶
خطبه می‌بارید
از دهانِ خسته‌ای
با صدایی سبز

---

۵۷
خیزران پرسید:
از کجایید، ای صدا؟
و لبان، روشن

---

۵۸
چشمِ دشمن هم
در سکوتِ خطبه‌ها
تر شد از انصاف

---

۵۹
شامِ بی‌خورشید
با نگاهِ دختران
رو به خانه رفت

---

۶۰
راه دور افتاد
اما ایمان مانده‌ست
در غبارِ پا

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران