bg
رؤیای رودخانه‌ی بی‌انتها
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/09
تعداد نمایش :‌ 8


ماه از شب عبور می‌کند،
و من،
زخمِ نقره‌ای‌ام را روی آب می‌برم.

چرا جهان این‌قدر کوچک است؟
چرا رودخانه به دریا نمی‌رسد؟
چرا سکوت، زنجیری‌ست که مرا به گِل‌های کفِ رود بسته است؟

ماهی‌ها همیشه قصه‌ی آب را باور دارند،
اما باور،
کافی نیست برای پرواز.

سایه‌های پرندگان بر پوست رود،
خطی از رویا می‌کشند،
و من،
خودم را در آن سایه می‌بینم،
ماهی‌ای با بال‌های ناتمام.

پیرِ رود،
به من گفت:
«دنیا همان‌جاست که نترسی!»
ولی ترس،
چیزی‌ست که با هر موج،
به قلبم می‌کوبد.

با هر موج،
دریا نزدیک‌تر می‌شود،
و من،
ماهی‌ای که از تاریکی عبور می‌کند،
تنها برای لحظه‌ای،
در روشنای آزادی،
چشم می‌بندم…

آیا رؤیاها به دریا می‌رسند؟

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران