bg
عشق در پوست سوسک
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/09
تعداد نمایش :‌ 3


، عاشق،
در شبی سردتر از دست‌های بی‌حوصله‌ی دنیا
به چشمانش زل زد،
و در آینه‌ی ترک‌خورده‌ی اتاق
خودش را ندید.

او که روزگاری
در آغوش خاطرات مبهم
تاب می‌خورد،
اکنون در تنگنای پاهای لزج،
بر دیوار تنهایی می‌دوید.

دوست داشت دست‌هایش
دوباره انسان شوند،
ولی در جیب بادگیر خیالش
فقط پچ‌پچ سوسک‌ها را شنید.

به هر سو دوید،
به هر گوشه خزید،
اما عشق،
نه میان ترک‌های سقف بود،
نه در سایه‌ی نیم‌سوز چراغ.

، عاشق،
می‌خواست نامه‌ای بنویسد
به دختری که بوی باران می‌داد،
اما جوهر قلمش
رد پایش روی زمین بود.

در خیابانی که هیچ گامی
به عقب برنمی‌گردد،
سامسا نگاه کرد
به دنیا
و دنیا نگاه نکرد به او.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران