bg
پاییز، پشت در ایستاده است
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/09
تعداد نمایش :‌ 2


باران، آرام
بر شیشه‌ی پنجره ضرب می‌گیرد،
مثل خاطراتی که
نه می‌آیند،
نه می‌روند.

قطار،
از میان مه‌های قدیمی
به سمت تنهایی عبور می‌کند،
و کسی در سکوت
نامی را که هرگز نماند،
زیر لب زمزمه می‌کند.

هوای سرد،
دست‌هایش را در جیب فرو برده،
مثل تو،
که همیشه چیزی را پنهان کرده‌ای،
مثل من،
که همیشه دنبال چیزی گشته‌ام.

پیاده‌روی‌های بی‌دلیل،
کوچه‌های غمگین،
و بوی نان
که حتی در خاطرات
گرم نمی‌شود.

پاییز،
پشت در ایستاده است،
اما هیچ‌کس
در را باز نمی‌کند.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران