bg
پاره سنگ‌های بی پناه
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/04/09
تعداد نمایش :‌ 3

//
شب از دیوار بالا می‌رود،
خواب‌هایم را با خود می‌برد.
در خیابان‌های تاریک،
سایه‌ها نفس می‌کشند.

چشمان بسته‌ی شهر،
زخمی از خاطرات دور.
بارانی که نمی‌بارد،
دستانی که نمی‌گیرد.

در جیب‌های خالی من،
هزار رؤیا گم شده است.
در صدای خسته‌ی کوچه،
کسی فریاد نمی‌کشد.

به کجا باید گریخت؟
به کدام امید باید دل بست؟
آسمان ترک خورده،
زمین از انتظار، پر است.

دستی بر شانه‌ی من،
سایه‌ای محو در شب.
کسی راهی این سوی نیست،
کسی راهی آن سوی نیست.

باد، آخرین راز را می‌برد،
با خود، دورتر از هر رؤیا.
پاره‌سنگ‌های بی‌پناه،
در دستان خاموش شب.

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران