چشم در چشم تو افتاد دلم، شور گرفت
لحظهی دیدن تو، عمر مرا نور گرفت
باد پیچید به گیسوی تو، آوازش را
موجی از نغمه و نازت، پر از شور گرفت
دل بریدی و نپرسیدی از این سینهٔ تنگ
که چه آتشکده ای در دل رنجور گرفت
ماه از چهرهٔ شب رفت، تو بودی باقی
این غزل با نفس نام تو، منشور گرفت
باز درسایهٔ لبخند تو بر بخت خزان
هر که دل داد به عشقت، شرف از دور گرفت