bg
سرنوشت غریب
شاعر :‌ محمد رضا گلی احمدگورابی
تاریخ انتشار :‌ 1404/03/22
تعداد نمایش :‌ 18


در دل شب قصه‌ای از اشک و حسرت مانده بود
ماه، افسانه ای از آیه ی شب خوانده بود

بادها رفتند و در آن کوچه جز ویرانه نیست
عطر یادش را نسیم از لحظه‌ها هم رانده بود

با نگاه خسته‌ام در سایه‌ها سرگشته‌ام
چشم بی‌تابم خبر از رفتنش آورده بود

کوچه‌های بی‌پناهی راه فردا را نداشت
رد پایش تا غروب از قلب شب جا مانده بود

سایه‌ای از آرزو در کوچه‌ها گم شد، دریغ
گل شنید از بادها، افسوس او پژمرده بود

عطر رؤیایی که در دل داشت با باران چکید
آسمان هم رعد و برقش را به دل تابانده بود

برگ‌ها از شاخه های عشق افتادند و باز
لحظه‌ ها را بودنش از رفتنش ترسانده بود

قطره ی اشکم هنوز از نام او جاریست، لیک
او ز دنیا رفت و‌همچون عاشقی درمانده بود

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران