ای نگاهت روشنی بخش غم شبهای من
میکشد لبخند شیرینت بهسویت پای من
باد با چشمان تو رازی از نهان در دل نهاد
نغمهای پیچیده در موج خیالآرای من
هر نفس از بادهی عشقت بهاران میرسد
باغ دل سرسبز شد با سایهی مأوای من
دستهای خستهام در آسمان، پرواز کرد
با امیدت نور باران شد شبِ تنهای من شور عشقت را دلم چون قطرهای دریا گرفت
موج در موج از غمت شد ساحل رؤیای من. نقش مهرت را شکوفه بر بهارم ریخت باز
با تو گل گون شد نسیم صبح جانفرسای من در نگاهت میچکد مهتاب از چشمان شب
روشنیبخش دل تاریک شورآسای من. بیتو چون موجی پریشان در غروبی بیقرار
با تو آرام است این طوفان دلپیمای من. سایهای بودم که با یاد تو پیدا میشدم
تا تو خورشیدم شدی، برخاست شیوای من. با خیالت رهسپار آسمان عشق گشتند داعیان
ماهتابت شد چراغ راه شبپیمای من عطر عشقت را نفس در سینه پنهان کرده است
تا ابد جاری شدی در خون و در رگهای من