اولین لحظهی دیدار، تو مهتابم شدی
بر شب بیرنگ قلبم، ماه شبتابم شدی
آب در آیینهی چشمت، عطش را میسرود
شعلهای در جان خاموشم، چو گردابم شدی
هر نفس با چشم روشن، شبنمی از نور داشت
قطرهای از اشک پنهان، در دل خوابم شدی
دستهایم در هوایت، عطر باران را گرفت
با حضورت، لحظهی شیرین و نایابم شدی
هر نگاهی قصهای از عشق را تفسیر کرد
در طنین سازها آن شور بی تابم شدی